۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

سنگرِ سکوت و سقوط








داریوش- فرامرز اصلانی مدتی است، زوجی «نیم عزائی» را تشکیل داده اند. بعد از آخوندها که همیشه «کامل عزا» و صاحب عزا بوده اند و محمد رضا شجریان که «سه ربع عزائی» میباشد، معلوم نیست که آیا آخوندها سیر نزولی و سقوطی داشته اند که از «کامل عزائی» به سه ربع عزائی(شجریان) و سپس به نیم عزائی(زوج فرامرز- داریوش) تبدیل شده اند و یا نه بر عکس میباشد، این افراد هستند که سیر تکاملی را از «نیم عزائی» به «سه ربع عزائی» طی میکنند تا کامل عزا شوند. تا نقش نیمه تمامِ زوجِ منفور و تبهکاری همچون میر حسین موسوی- کروبی را برای نجات ولایت کامل کنند.

حائز اهمیت ترین موضوع برای مردم، کنترل بر روی هنرمندان و روشنفکران میباشد. هنر مانند تیم ورزشی نیست که در کودکی عاشقش شد و تمام عمر بدنبالش رفت. تفکر و هنر، بیان کنندۀ تغییراتِ جامعه در خدمت به مردم است. بنابرین متغییر میشوند اما با حفظ اصالت. همانطوری که هر لحظه سلولهای بدن پیرتر میشوند، تفکر نیز اگر ساکن شود، فرسوده میگردد. در جوامع، تنها موضوعی که هیچگاه سکون ندارد و هر لحظه روند و بینش جدیدی را میسازند، «خواسته های» مردمیست، بدون تغییرِ اصالت ها. بنا بر چنین اصلی، یعنی«متغییر بودن خواسته ها» و«نا متغییر بودن اصالت ها»، ترکیبی ساخته میشود که اساس و پایه های قوانین اجتمائی و تکامل بشریت را نیز میسازند. اگر «تفکر» بر خواسته های اجتماعی منطبق گردد، بدون سکون میشود و دینامیزم لازمه را برای رشد، بدست خواهد آورد. در جائیکه سکون باشد یعنی که تفکر، «گوش» به خواسته های اجتماعی نمیدهد. کافیست به بلوگها و سایتهای ایرانی نظری انداخت تا دوریشان از خواسته های اجتماعی را فهمید. هیچگاه هنرمند و روشنفکر نباید در مسیری رو به گذشته و عقب حرکت کند، انتخاب چنین مسیری حاکی از بی تعادلی تفکر میباشد. تشخیصِ چنین مسیری بسیار ساده است: گوش دادن به جامعه.هنرمندی که یکی به میخ و یکی به نعل بزند، مسیرِ مشخصِ اجتماعی، که مطابق با خواسته های مردمی باشد، را دنبال نمیکند. وقتیکه خروشِ مردم در 2 سال گذشته به امواج میلیونی رسید اگر هنرمندان، مردم را به سکوت و سکون دعوت کنند یعنی سرپوشی بر خروشِ، یعنی ولایت، که معنای عقب رفتن است. در حالیکه مردمِ خروشان، حرکتی رو به آینده دارند و بدنبال راهی برای رهائی و آزادی هستند. شناختنِ هنرمندان و روشنفکران در جامعه ایران بسیار دشوار است زیرا که «نقد» آثار وجود ندارد. مثلا اگر برای روشنائی و تحلیلِ تفکرات، از کارهای چهار دهۀ گذشتۀ دکترعلی شریعتی نقدی شود، ضربات تفتیش عقاید بر پیکرِ منتقد وارد میشود. هر چند که تمامی مسئولین سایتها، خودشان را از مدافعین سر سخت آزادی میپندارند و تفتیش عقاید را منع میکنند، اما بطور سیستماتیک مانند نمازِ روزانه تمامی مراحلِ سانسور را طی و چماقشان را تیز میکنند. در جامعۀ روشنفکر ایرانی «تفکر» جائی ندارد بلکه «خط فکری» اهمیت دارد که دو مقولۀ بسیار متفاوت و متضاد هستند. تفکر، جهان را «باز» میکند و خط فکری، جهان را «بسته» میسازد. مردم همیشه بهترین ها را تشخیص داده و دوست میدارند و اگر چنین نباشد، سیر ِ تکامل باید نفی کرد. موضوعات و مسائل را باید بعد از توضیح، در مقابل مردم گذاشت تا حق انتخاب بیابند. سپس افرادی همچون شریعتی، شاملو، شجریان، داریوش، سیمین بهبهانی، پرواز همائی، ابی و خیلی های دیگر متوجه خواهند شد که ابزاری برای اندازه گیری وجود دارد تحت عنوان «نقد»، بنابرین باید بدنبال راه جدیدی برای زندگی باشند. همین موضوع برای سایتها نیز صدق میکنند تا به تفتیشِ عقاید، بر علیه منافع ملی حرکت نکنند. مردم در تفکر و هنر به وکیل احتیاج ندارند و خوب میدانند که «تفکر» باید انطباق بر جامعه امروز یا رو به آینده داشته باشد. در مسیر خواسته هایشان.

زوجِ« نیم عزای» داریوش و فرامرز اصلانی ترانه ای بنام «دیوار» را اجرا کرده اند. باید از ایندو پرسید که قبل از ضبط، آیا حتی برای یکبار تست را خوانده اند یا نه؟ آیا کلمات هیچگونه توهینی بمردم ندارند؟ با دقت باید تکه ای از تست را باید مرور و مزه کرد:«این فقط درد وطن نیست، ما تو قربتم همینیم. آنطرف ریشه نداریم. اینور و اونور دیوار درد ما هنوز همونه. ای شقایق ما جماعت، درد ما از خودمونه. توی همۀ خاطره هامون حق دشمن مرده باده. حتی راه دشمنی را هیچکس یادمون نداده. حس همخونی نداریم چون قبیله مونو دیدیم. ما که تو زمزمه هامون هی به داد هم رسیدیم یکی یادمون بیاره کی به داد هم رسیدیم». آخرش نیز چنین تمام میشود:« در سنگر سکوت».

ترکیبی از افترا و زشترین کلمات که بر خلاف سرشت و ارادۀ مردم ایران میباشند. چگونه به خود اجازه داده اند، تستی را بخوانند که فقط توهین به یک ملت است؟ چرا به ملتی بزرگ و از خود گذشته، با بدنی زخمی و جانفشان، اینهمه توهین می کنند؟ ملت ایران در 32 سال گذشته بیش از صدها هزار کشته، میلیونها آواره داشته است، چرا میگویند که حقمون اینه؟ شاید این زوج، همه را به کیش خویش می پندارند؟ ذاتِ ایرانی، دیوار، سیاهی و نکبت ندارد آنها مبارز هستند و مبارزه میکنند. آیا ندا را میشناسند؟ آیا سهراب را بخاطر دارند؟ داریوش که تا دیروز در ترانۀ «سوار خواهد آمد» بدنبال سواری میگشت، امروز در سنگر سکوت میخزد، او همیشه در سایۀ دو دلیِ «باشم – نباشم» خودش را تا به امروز کشیده. ترانه دیوار پر از کینه به مردم است و شباهتهای بسیار به حرفهای جنتی و خاتمی در نماز جمعه ها دارد. باید به اصلانی گفت: چگونه فقط «راه دشمنی» را یاد داده اند؟ آیا راهِ دشمنی، به تعلیم احتیاج دارد؟ اصلا چنین راهی وجود دارد؟ آیا دشمنی در سرشت مردم ایران هست؟ تا یاد داده شود؟ این زوج دقیقا انگشت روی مردم بیدفاع گذاشته. باید پرسید آیا تا بحال ملتی، مانند ملت ایران که طالب دوستی و صمیمیت باشند را در جائی سراغ دارند؟ آنها، سپس چنین ادامه میدهند« تو خاطره هامون حق دشمن مرده باده». مردم تمامی جهان، بجز جنتی، کروبی، داریوش و اصلانی، شاهد هستند که ایرانیها تا به امروز به هیچکسی «مرده باد» نگفته اند و چنین برچسبها بر مردم ایران، فقط دروغ و خیانت محض است. داریوش و فرامرز اصلانی باید پاسخ دهند که چنین کلماتی را در کجا و بخصوص برعلیه چه کسی شنیده اند، که اینقدر دلخور و آشفته شده اند. بعد از پاسخ، فقط مردم حق تصمیم و حق رای به آنها را دارند. مردم فقط بر علیه اصل ولایت فقیه شعار داده اند، اما ولایت فقیه 32 سال از کشته های ملت، پشته ساخته است. چرا در مورد ولی فقیه نمیگویند؟ و فقط ملت را نشانه گرفته اند؟

ترانه به دو بخش تقسیم شده است، قسمتی که برای مردم «تحقیر کننده» است را فرامرز اصلانی بزبان میاورد دقیقا مانند احمد خاتمی اما بخشی که مردم باید« تحقیر را بپذیرند» داریوش بزبان میاورد دقیقا مانند آخوند جنتی، زیرا که او از اعتبار بیشتری برخوردار است.

آیا داریوش نمی بیند که بسیاری از ایرانیها در خارج میتوانستند زندگی بسیار مرفهی داشته باشند اما بدلیل اینکه در ایران ریشه دارند و به آن نیز عمیقا معتقد هستند، شب و روز به مبارزه بر علیه آخوندها مشغولند. چگونه ما ریشه نداریم؟ ریشه داراش چکار میکنند که ایرانیها نکرده اند؟ آیا مگر داریوش تا مدتی پیش نمیخواست وطنش را از نو بسازد؟

ایرانیها هیچگاه سیاه و سفید نبوده و نخواهند بود ایرانیها در سنتی با شکوه و پر رنگ، زندگی میکنند. سیاه و سفید را فقط ولایت انجام میدهد و کسانیکه سفید و سیاه میپوشند. به داریوش باید گفت که: آری، متاسفانه همیشه و از تمامی دوران هنرمندان و روشنفکرانی نصیب ایران شده که «زبان» را درک نکرده اند. مطمئن باشید مردم ایران همه را عوض خواهند کرد چه شماها و چه سایتها و بلوگهائی که تحت هر عنوانی به تفتیش عقاید پرداخته و بر علیه منافع ملت قلم فرسائی میکنند. آنروز زیبا نزدیک است زیرا که: آخر به چنگی ملخه.

در لیبی و عراق هنرمندان برای اتحادِ ملی، مردم را برای کسب آزادی بر علیه دیکتاتورها به خروش دعوت میکنند، اما داریوش مردمِ خروشانِ ایران را به سکوت.

ترانه دیوار بدلیل مملو بودن از دروغ و توهین به ملت پر توان و مبارز ایران باید هر چه زودتر از بازار جمع شود. زیرا کلماتش، فقط متعلق به نیروهای امنیتی رژیم جمهوری و منطبق با خواسته های زوجهای: خامنه ای- احمدی نژاد/ مشائی- گوگوش/ کروبی- موسوی/ جنتی- خاتمی میباشند.

جمشید آشوغ 25.09.2011

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر