۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه

نوروز 1390


فرا رسیدن عید نوروز وبهار را به تمام مردم ایران و جهان تبریک گفته وامید است بهار آزادی مردم ایران و دیگر مردم جهان که در قیام بسر میبرند از راه برسد به امید بهاری پیروز و زندگی سرشار از شادی
جمشید آشوغ بیست ونهم اسفند 1389

۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

آهوهای جزنی




شب بود.
آتش هم بود.
دخترها سنگ میزدند،
پسرها فریاد.
زنها و مردها آتش به همه جا .
دختر ِ بلند قامتی
روی انگشتان پا
خود را کشیده ،
آتش، به دورترین نقطه
در قلب ولی فقیه پرتاب کرد.
دو دختر بچه ، با دستهای کوچک و ظریفشان،
همدیگر را در آغوش می فشردند.
چهار شنبه سوری بود. آتش و دود.
آهوئی بازیگوشِ عاشق از راه رسید،
در آرامش، به کنارِ دخترها نشست.
شب. اما نوری در آسمان.
و خورشید ی در دست.
سیاهی ذوب شد.
آهوها، بسوی جنگل بازی میکردند.
جنگلی انبوه. بدون سیاهی.
تابلوی روی دیوار
بدون آهو شد.
خالی شد.
آهو های مملو از عشق، بسوی جنگل بودند
و خورشیدی بالای سر.
شب تمام شد.

جمشید آشوغ 26 اسفند 1389 برابر با 17.03.2011

۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

چهارشنبه سوری




جشن ملی چهار شنبه سوری با شکوه و پاینده باد.
چهار شنبه سوری با جشن صد برابر بر همۀ ایرانیان مبارک باد.

۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

اختاپوس ِ کشتار و تبهکاری



میرحسین موسوی و مهدی کروبی بعد از سی سال زندان، شکنجه و کشتار ِ جوانان و مردم بی دفاع و بی گناه، دو سال گذشته را با تبهکاری به رسم ِ دیرینه آخوندی یعنی «خیانت ِ بمردم»، همراه با ولی فقیه در فکر ِ نجات ِ کشتی طوفانزدۀ ولایت میباشند و در این مسیر عده ای بیشماری را نیز بهمراه دارند از خواننده، کارگردان، فیلسوف از قبیل مخملباف، شیرین عبادی، سروش و غیره.... با حضور صدای تلویزیون آمریکا یا وولله در راس آنها بعنوان هماهنگ کننده. در هفته گذشته اتفاق بسیار جالب و مهمی در فرانسه رخ داد که میتواند سر مشقی برای اینگونه افراد بشمار رود تا درک از تشخیص ِ موقعیت را بدون «اگر و اما» داشته باشند. آقای جُان گالیانی طراح ِ مد ِ «کریستیان دی اُر» شبی در کافه ای بعد از صرف ِ نوشیدنی الکلی، یک جمله بر علیه سیاه پوستها ویک جمله بنفع ِ هیتلر بیان میکند. فقط دو جمله در حالت ِ مستی. مسئولین، این موضوع را نادیده نگرفتند و بدون تامل این طراح ِ بزرگ را اخراج کردند. مدیر عامل ِ «کریستیان دی اُر» چنین گفت: «تا که دموکراسی فرانسه و حقوق ِ انسان خدشه دار نشود». چه جمله و تصمیم قاطع و زیبائی، بدون اما و اگر. این جمله را باید به همین شکل روی میز ِ شیرین عبادی و دوستانش قرار داد و از آنها پرسید: اگر نان ِ گندم نخورده اید آیا دست ِ مردم هم ندیده اید؟ به عبادی باید گفت: شما که ناسلامتی نوبل ِ صلح در جیب دارید به چه دلیل هنوز نمیتوانید یک موضع ِ قاطع و مشخص بعد از سی و دوسال اعدام برعلیه ولایت اتخاذ کنید؟ لااقل نگاهی به طراحان ِ مد در پاریس بینداز و مطمئن باش به رو سری ات، کاری نخواهند داشت. آیا حقوق بشری که شما جایزه اش را اخذ کرده اید به یک محیط ِ مشخص ِ جغرافیائی احتیاج دارد؟ در مقاله گذشته تحت عنوان « کفتارها» همانطور که ذکر شده است فقط رو به «عده ای مشخص» بود که «مردم» را به دفاع از کروبی و موسوی، دعوت میکردند و اتفاقا یادآور شدم که آنها بایستی در دادگاهی عادل و منصف به عملکردهایشان در گذشته پاسخ دهند. بعضی از دوستان بطور عجولانه برداشت کرده، که شاید خواهان دفاع از حق ایندو فرد نباشم. قرار نیست وقتی مقاله ای نوشته میشود هر بار تاکید کرد که این رژیم از ابتدا تا انتها، با تمامی دسته جاتش، خوانندگان، کارگردانان و نوبل هایش هیچگونه مشروعیتی نداشته و در نتیجه حق ِ محاکمۀ انسان از عهدۀ آنها خارج میباشد. آری، در نوشتۀ «کفتارها» در مورد ِ کلمۀ «مردم» حساسیت نشان داده شده است. در حقوق قضائی میتوان از حق ِ فردی که بیگناه، در دست ِ دژخیمی اسیر شده باشد دفاع کرد، برای مثال: در مورد خسرو گلسرخی. اما گاهی باید از پایمال نشدن حقوق ِ فردی جلوگیر کرد مثلا در مورد قاتلی که اقرار به قتل دارد. برای اینکه حقوق انسانی افرادی مانند موسوی و کروبی، در مقابل ولایت پایمال نشود بایستی آنها را در دادگاهای عادل و منصف محاکمه کرد. اما، چرا مردم نباید دخالت کنند؟ در داستانی، به نام « مردی که با چتر بر سرم میزد». در این قصه از مردی ثروتمندی صحبت میشد که هر وقت، دربان ِ ساختمان را میبیند با چترش ضربه ای به سر ِ او میزند. این عمل آنقدر ادامه پیدا میکند که دربان ِ بیجاره بطور غیر ارادی، هر وقت مرد ِ ثروتمند را میدید، خم میشد تا ضربه را دریافت کند. اگر روزی، شخص ِ ثروتمند غایب میشد، مرد بیچاره شب را نمی بخوابید. عادت. عادت بحدی در این شخص قوی شده بود که اراده اش را از دست میدهد. همانند عادتهای مذهبی. بنا بر این قصه اگر « مردم» بدفاع از کروبی و موسوی بر خیزند بعد از مدتی بطور غیر ارادی، هر دو نفر را در موقعیت رهبری قرار میدهند و مردم نیز بدلیل اینکه برای دفاع از آنها فریاد میزدند نمیتوانند از مواضع شان، عقب نشینی کنند. چنین حرکت ِ اجتماعی بحدی ظریف است که جابجائی افراد از نقشی(جانی) به نقش ِ دیگری (ناجی) بسادگی صورت میگیرد. بهمین دلیل است که نظام ِ سرکوبگر، تمامی سرمایه هایش را در «همین نقطه و همین لحظۀ» ظریف خرج میکند. امکان دارد چنین لحظه ای، چند سال طول بکشد تا مردم وقت داشته باشند گذشتۀ مزدوران را به فراموشی سپارند و در ذهنشان آنها را از «جانی» به «ناجی» تبدیل کنند. استفاده از مردم، برای شعار ِ دفاع از حقوق این دو فرد، خطر ِ بزرگی را در بر دارد و تیغی است با دو لبۀ تیز بر علیه جامعه. بهتر است که فقط نیروها و احزاب بدنبال پایمال نشدن حق ِ موسوی و کروبی باشند تا آنها هیچگاه بفکرشان خطور نکند که رهبریت را غصب کنند، بعلاوه مردم نیز به رهبریت آنها عادت نخواهند کرد، این روش تیغی است با دو لبۀ تیز اما بر علیه دشمنان ِ ملت. اما چتر ِ قصه به همینجا ختم نمیشود، چتری که از سوی ولی فقیه برای بیش از سی سال بر سر کروبی، موسوی، مخملباف، گنجی، سروش، عبادی و دوستانشان فرود آمده، آیا میتواند عادت ِ آنها را یک شبه به باد فراموشی دهد؟ باید همیشه در فکر چتر بود و آنرا بر سر ایندو مزدور کوبید در غیر اینصورت اگر بدست ولایت بیفتد بار دیگر با آن، جوانان را اعدام خواهند کرد همچون سالهای گذشته.

این رژیم 32 سال بر سه اصل: خمینی، ولی فقیه و جمهوری اسلامی به زندگی اش ادامه میدهد و به قتل و غارت مشغول است، موسوی و کروبی نیز از همین سه اصل ِ حکومت به سختی و بطور مستمر دفاع میکنند. آیا میتوان قبول کرد که مردم با یک دست رژیم را پس بزنند و با دست ِ دیگر خواهان ِ حقوق آنها شوند؟ تا وقتیکه ایندو فرد، بر سه اصل ِ ولایت پایفشاری میکنند، یعنی هیچگونه فرقی با خامنه ای و پاسداران ندارند. آیا دو نیروی واقعا متضاد، نباید حتی یک اختلاف ِ واقعی داشته باشند؟ اختلاف آنها بر سر چیست؟ یا بهتر است گفت، اگر آنها هیچگونه اختلافی ندارند پس توافق آنها بر سر چیست؟ و سپس به نتیجه گیری رسید. توافق آنها برای به سرقت بردن حق حاکمیت ملی است. آنها همانند خمینی: دجال، شیاد و تبهکار هستند. کافیست به مردم ِ کشورهای مصر، تونس و .... توجه کرد که بدون حضور شیادانی همچون کروبی و موسوی حکومتها را عوض کردند.

با تصورات و خیالبافی که از شکاف ِ بین دو جناح ِ رژیم باید استفاده کرد، کار را نمیتوان از پیش برد زیرا که کروبی و موسوی آمدند و شکاف ِ بین مردم و ولایت را، بنفع رژیم، پر کردند و یکبار دیگر توانستند بسود ِ قدرت ِ مافیائی خودشان، بمردم خیانت کنند و زبانۀ آتش و خشم مردم را پائین بکشند. از آنجائیکه مردم ایران با چنین سیستمی در جنگ هستند بنابرین نمیتوانند در یک خیابان از حقوق آنها دفاع کنند و در خیابان بعدی شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» دهند. باید خواهان رسیدگی به جنایات آنها در دادگاهای منصف و عادل شد تا حق انسانی پایمال نشود.

این آخوندهای شعبده باز و دجال، روزی چهرۀ خودشان را در ماه بمردم فروختند امروز به سبک ِ دیگر، تفکر ایرانی را تحقیر میکنند که با دستی آنها را پس بزنند و با دست دیگر خواهان دفاع از حقوق آنها شوند، چنین دوگانگی امکانپذیر نخواهد بود. کروبی - موسوی و تمامی دستگاههای تبلیغاتیشان از آمریکا تا ایران و با تمامی استادهای «هنر در عزا» راهی را از پیش نخواهند برد و هر روز ذلیل تر خواهند بود.

همیشه نقشهای اصلی بعهده چند نفر بوده و کماکان با همان افراد، این خیمه شب بازی ادامه دارد: رفسنجانی و خانواده اش، کروبی، موسوی، سروش و... که بازیگران اصلی سناریوی جدید میباشند.

امروز نیز با بر کناری رفسنجانی از ریاست ِ خبرگان ارتجاع، یک اصل، کاملا مسلم شده است که دوران ولایت، خاتمه یافته و وارد دوران نظامیگری مطلق شده اند. دیکتاتورها در نقطه ای اشتباه میکنند، چنین اشتباهی با مقاومت 32 ساله مردم و سازمانیافتگی دقیق و منظم بر آنها تحمیل شد. اگر تیغ خدا و آیت الله ها دیگر توان ِ بریدن ندارند مطمئنا تیغ ِ نظامی ها از بُرش کمتری بر خوردار خواهد بود، اما آنها باید آخرین راه را نیز بیازمایند هر چند واقف هستند: بن بستی را که در پیش رو دارند، مسافتش بسیار کوتاه است. شاید بمرور باید در انتظار ِ انتقامهای خونین نظامیها از آیت الله ها نشست و رفسنجانی اولین نفر از چنین بن بستی است.

جملات ِ میر حسین موسوی را باید همیشه در ذهن مردم زنده نگاه داشت: «باید برگشت به دوران طلائی خمینی».

آیا منظورش این است که خامنه ای قصاب و جلاد ِ کوچکی است؟

قلب ِ جنبش ِ مردم ایران به هر رنگی که باشد فقط یک شعار دارد: مرگ بر اصل ولایت فقیه.

امید است که مردم، بدنبال شعارهای انحرافی و آزادی افراد نامبرده نباشند، زیرا هر اتفاق ناگواری برای آنها پیش آید حتما کلید بهشت را به گردن خواهند داشت بدلیل اینکه میر حسین موسوی شخصا این کلیدها میساخت.

«مرگ بر اصل ولایت فقیه» شعاری است هفتاد میلیونی و حذف شدنی نیست. شیادی و تبهکاری هیچ اثری بر این شعار ندارند، پاک کننده و استواری ملت را بیان میکند و میسوزاند حکومت را. از ریشه.

جمشید آشوغ 10.03.2011

۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

زن ِ اشرف


پاس داریم زنان شهر اشرف را که در هر سن، در هر روز و هر جا که باشند از آب و خاک ایران، فرهنگ ایران بدون ذره ای چشم داشت با شجاعتی بی همتا بدفاع بر خاستند. درود.

جمشید آشوغ

08.03.2011

روز زن


روز زن و هر روز دیگر را برای زنان گرامی بداریم. زنان شهر اشرف را گرامی داشته، برای آنها و تمامی زنان ایران، که اسیر ولایت ِ فقیه شده اند اما شجاعانه به مبارزه ادامه میدهند، مخصوصا مادران که لحظه ای سکوت نمیکنند، گل بفرستیم. آزادی و آینده متعلق به آنهاست.

جمشید آشوغ

08.03.2011

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

کفتارها


هیچگاه مردم، از حقوق میر حسین موسوی و آخوند مهدی کروبی دفاع نکرده و نخواهند کرد. این روزها حرفهای قشنگ ِ حقوقی، که مشخص نیست به چه کسانی وابسته هستند، صفحات ِ سایتها و فیس بوک را در دفاع از ایندو مزدور اشغال کرده، متاسفانه بعضی از دوستان ِ مردم ِ ایران نیز در دام ِ آنها افتاده و چنین نظراتی را ترویج میکنند. عده ای مقایسه کرده ا ند که ایندو مزدور مانند انسانهائی هستند که در سالهای شصت زندانی و اعدام شده اند و باید از آنها دفاع کرد. باید گفت که فرقی بنیادی بین زندانیان ِ سالهای شصت و ایندو مزدور وجود دارد، که آنها بیگناه و پاک بودند اما ایندو جنایتکار و مزدور هستند. بنابرین هیچگونه مقایسه ای نمیتوان انجام داد. چنین مقایسه ای یعنی خدشه دار کردن ِ احساس ِ انسانهای بی گناه و توهین ِ آشکار به حقوق بشر. اصلا جمله ای تحت عنوان ِ اینکه: « از حقوق آنها دفاع میکنیم» بسیار مشکوک و جمله ای پر از بی عدالتی میباشد. میتوان گفت: آنها را باید در دادگاهی عادل برای رسیدگی به جنایاتشان علیه بشریت محاکمه کرد اما نه از آنها دفاع کرد. دادگاههای عادلی که از حقوق ِ ملت ِ ایران دفاع کنند. نباید اینقدر خام بود و به دفاع از آنها پرداخت. میتوان بدفاع از افرادی که اشتباه و گاه خیانتی کرده اند نیز پرداخت در صورتیکه دستشان بخون ملت آغشته نشده باشد. ایندو فرد بحدی جانی و کثیف هستند که فقط باید با دستهائی کثیف تر از دستهای خودشان به سزای اعمال جنایتکارانشان برسند: یعنی با دستهای ولی فقیه. باید دلیلی برای دفاع وجود داشته باشد و به زعم ِ اینکه در محاصره و یا در زندان (شاید) باشند، دلیلی برای دفاع نیست. مردم ایران بسیار با شرفتر و صبور تر از آن هستند که دستهای خودشان را کثیف کنند. این افراد سیاسی نیستند همانند سیاسیون سالهای شصت، بلکه جانیان ِ سیاسی هستند. لا اقل اگر یک اصل، از سه اصل ِ پایه ای رژیم را نیز محکوم کنند بسیار خوشایند است: یا امام ِ درنده اشان خمینی را رد کننده یا ولی فقیه اشان و یا جمهوری اسلامیشان را. ایندو نفر سفت وسخت بر این سه اصل، محکم چسبیده و پایفشاری میکنند بنابرین هیچ نقطه اشتراکی با احساس ِ ملت ایران ندارند و در نتیجه زندانی سیاسی نیستند. بی احساس بودن آنها نسبت بمردم، دقیقا همانند خمینی دجال است که در موقع ِ بازگشت به ایران گفته بود: هیچ احساسی ندارد و چنین احساسی را دقیقا بنمایش گذاشت و اجرا کرد. اما از آنجائیکه نباید حق ِ فردی پایمال شود باید یقین داشت که فرقی اساسی بین خمینی و ایندو مزدور، در روز رسیدنش به قدرت وجود داشته است: که خمینی تا روز غصب ِ حکومت، آدمی را نکشته و قتلی را امضاء نکرده بود در صورتیکه زوجِ موسوی- کروبی از پیکر انسانهای بی گناه کوه ساختند. حتی به بهانۀ ایجاد ِ شکاف در رژیم نیز، نمیتوان از آنها دفاع کرد زیرا، آنها وقتی نمایان شدند که شکافی عمیق پیکر ِ رژیم را در بر گرفته بود و می بایستی تا سقوط رژیم ادامه پیدا میکرد اگر آنها از راه نمیرسیدند، این تبهکاران باعث ِ تاخیر ِ سقوط شدند، تا شاید بتوانند دزدی را از سمت و سوی دیگر شروع کنند. این رژیم آنقدر بی شرف تشریف دارد که وقتی یکی از آنها میرود، ارث ِ آخوندیشان را برای دیگری میگذارد و هنوز خامنه ای نرفته کروبی را میاورند. مردم نباید در فکر این افراد باشند بدلیل اینکه سران ِ کشورهای جهان به اندازۀ کافی برای آنها بیانیه صادر خواهند کرد، انرژی مردم حتی اگر به اندازه یک پیام و یا یک سطر باشد باید فقط صرف ِ مقاومت مردمی، زندانیان سیاسی مردمی و جوانان به خاک افتاده باشد. انرژیها یا باید صرف ِ پیشرفت ِ مقاومت شود و یا ساقط کردن ولی فقیه، راه سومی وجود ندارد و نباید چنین راهی را بوجود آورند. ایران، سرزمین قاتلان نیست. موسوی و کروبی جنایتکار فقط برای کسانی سیاسی هستند که لاجوردی و مخملباف را نیز سیاسی بدانند. باید کوشش و سعی کرد تا سایتها، صفحات ِ فیس بوک و افکار ِ مردم آلوده نشود. لقمه را در دهان کفتارها نباید گذاشت. بنابرین برای آلودن نشدن، باید تمامی نیروها حول شعار ِ مردمی «مرگ بر اصل ولی فقیه» و یا حول مردمی شکل بگیرد که خمینی، ولی فقیه و جمهوری اسلامی را نفرین میکنند.

جمشید آشوغ 02.03.2011