۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه

اراده مقاومت


دیکتاتوری مطلق به سرکوبِ مطلق احتیاج دارد. از خصوصیاتش: ترویج ترس، ضرب وشتم، شکنجه و کشتار است که همگی در بی قانونی مطلق خلاصه میشوند. این خصوصیات هر چه بیشتر شوند، عمرِ حکومتِ دیکتاتوری را کمتر میکنند و باعثِ تسریع سرنگونیش میشوند. مقاومتِ مطلق به اراده ای مطلق احتیاج دارد. خصوصیاتش: هوشیاری، شهامت، جدیت و قاطعیت میباشد. همگی در قانونمندی مطلق خلاصه میشوند. این خصوصیات هر چه بیشتر شوند، مبارزه را قدرتمندتر کرده و پیروزی را تسریع میکند.

اما باید یاد آور شد که بموازاتِ ارادۀ مقاومت، ارادۀ تفکر نیز باید بطور جدی رشد یابد تا جامعۀ مقاومت یکدست شده و بتواند مسیر طبیعی را طی کند تا رشد و بلوغِ مقاومت بنحو احسن حاصل شود. روشنفکران باید به این مهم دست یابند و باید تشخیص دهند که در ایران یک دیکتاتوری «مطلق» وجود دارد که برای مقابله با آن، به مقاومتِ«مطلق» نیاز میباشد که در اراده ای «مطلق» تجلا می یابد. تمامی افراد و نیروها را فقط باید از زاویۀ «اراده مطلق» در «مقاومت مطلق» بر علیه «دیکتاتوری مطلق» تحلیل کرد. و نه در بیانیه ها.

قلم بدستان باید بدانند که:«اراده، موضوعیست «فردی» و باید در یک سازماندهی دقیق و منظم، «جمعی» شود. اما دموکراسی بخودی خود موضوعیست «جمعی» که از ارادۀ جمعِ نیروها در جامعه حاصل میشود و بدانند که دموکراسی مشکلترین و پیچیده ترین پدیدۀ اجتماعیست و با شِبهِ هنرمند و شِبهِ روشنفکر که قرنهاست به بیراهه زده اند، ساخته نمیشود». آنها هنوز نمیدانند که اصلی ترین گردانندگان دموکراسی خودشان هستند و نه یک نیروی محوری و مشخص در یک مقاومت.

وظیفه نیروی محوری شناخت به ولایت فقیه و مقابله با او میباشد اما وظیفه روشنفکر و متفکر با داشتن تعریفی از ولایت باید نیروی محوری را درک کرده و کمک کند. درک از حرکتِ نیروی محوری، حائز اهمیت است و دقیقا بر دوش همین افراد و نیروها میباشد. وقتیکه جزنی بزرگ، تابلو «زندگی» را ترسیم میکند به هیچکس توضیح نمیدهد که چه معنائی دارد ولی میداند که باید در طول زمان درک شود. او اگر میخواست اثر هنری خود را توضیح دهد هیچگاه دست به ترسیم چنین اثری نمیگذاشت و به نوشتن رمانسی قناعت میکرد. اگر نیروی محوری آثار هنریش را در زمینه مقاومت، باید هر روز توضیح دهد، هیچ وقتی برای مقاومت را پیدا نمیکند و همگی به بلوگ نویسی و کتاب نویسی مشغول شوند. نیروی محوری توانست، گنجینه ای گرانبها و اثری جاودانه همچون شورای ملی مقاومت را خلق کند. باید چنین اثری هنری درک شود و به جلو رفت، نق زنی فایده ندارد.

عده ای همچون نظامیها، شاهان ایرانی و ولی فقیه فکر میکنند که قانون و قانونمندی باید به آنها قدرت بدهد و یا اینکه به آنها قدرت میدهد. در حالیکه اساسِ قانون، یعنی کم کردن قدرت در هر مقام و مکان.

قانونها، قانونمندیها و فرمولها، باعث بسته شدن دست انسان میشوند. یعنی که انسان فقط با «یک» فرمول میتواند برق را کشف کند. یعنی که انسان فقط با «یک» فرمول میتواند پرواز کند. انسان با صد فرمول به کشف برق دست نیافت و با صدها دست موفق به پرواز نشد، هر چند که هزاران نفر به آن کمک کردند و میلیونها از آن استفاده میکنند. مطمئنا هزاران انسان بدنبال فرمول پرواز و یا فرمول برق بوده اند اما فقط یک نفر و با یک فرمول توانست آنرا کشف کند و سپس، تمامی برقها و پروازها بر روی همان یک فرمول بنا نهاده شده است.

دقیقا مانند ازدواج، اگر هر فردی که ازدواج میکند، عشق را درک کرده باشد، شیرین و فرهاد، رومئو و ژولیت معنای خود را از دست خواهند داد. عشق نیز فقط یک فرمول دارد. مقاومت نیز یک فرمول دارد.

برای داشتن چنین فرمولی به قدرت در کنترلِ مقاومت احتیاج میباشد.

کارل لویز، قهرمانِ دومیدانی آمریکا که از سال 1984 برای تقریبا ده سال به «فرزند باد» مشهور بود، در تبلیغی برای لاستیک اتوموبیل، بر روی پیست دومیدانی با کفشهای پاشنه بلند زنانه ایستاده بود و در زیر تبلیغ نوشته شده:«قدرت بدون کنترل هیچ ارزش ندارد». آری، کنترل زیباترین راه و روش برای رشد و نظم در روند اجتماعی میباشد. اما کنترل بر ارادۀ مقاومت با تفتیش عقاید و سانسور فرقی اساسی دارد. اینجاست که بلوگداران و قلم بدستان از تشخیص دور شده و در تئوری نویسی غرق میشوند. کشورهائی همچون هلند، سوئد نمونۀ بارز از کنترلی شدید بر جامعه و مردم هستند با داشتن بهترین و زیباترین آزادیها و بدون خدشه دار شدن دموکراسی. برای مقابله با یک دیکتاتوری مطلق و لجام گسیخته همچون ولایت فقیه به قدرتی مطلق در سازماندهیِ «ارادۀ مطلقِ مقاومت» احتیاج است که هیچ ربطی به سانسور و تفتیش عقاید ندارد. عاشقان به آزادی مردم ایران، در جنگی نابرابر که ولایت فقیه، پاسداران، کروبی، میر حسین موسوی بر ملت تحمیل کرده اند، باید مشتاقانه از کنترل بر ارادۀ مقاومت استقبال کنند.

بین جدی (قانونمندی) و شوخی، فضائی قرار دارد. این فضا هر چقدر تنگتر (کنترل) شود بنفع قانونمندیست، اما اگر ذره ای باز شود تا بی نهایت به نفع شوخی پیش میرود. نیرو و فشار زیادی احتیاج است تا قانونمندی بر قرار باشد. اما برای اینکه شوخی، همه جا را تسلیم خود سازد به هیچ تلاشی احتیاج نیست بخودی خود پیش میرود و شیوع پیدا میکند.

حضور و نقش سازمانها و نیروها در عرصه اجتماعی، سیاسی و پذیرش مسئولیت در هر جامعه ای، بخصوص جامعه ای دیکتاتور زده مانند ایران، باید یکسان و برابر باشد. حق آنها برابر و مساویست هیچ نیروئی کمتر و یا بیشتر حقی ندارد. اگر امروز فقط مجاهدین وجود دارند هیچ دلیلی برای پرخاش به آن نیست باید از سازمانها و نیروهای دیگر انتقاد شدید(نه پرخاش) کرد که چرا حضور ندارند. خلاف هر گونه اخلاق انسانی میباشد فقط بدلیل اینکه این سازمان حضور دارد، مورد فشار و تهمت قرار گیرد.

اگر به کتاب جمع بندی سه ساله(سال 1354) از حمید اشرف کبیر مراجعه شود دقیقا مشخص میکند که بعد از پیروزی در عملیات نیمه دوم فروردین 50 و رسوا شدن رژیمِ وقت و بی اعتبار گردیدن نمایشات تلویزیونی مقامات امنیتی، روحیۀ نیروهای اپوزیسیون بشکل غیر قابل تصوری بالا رفته بود و مردم چریکها را با پیامبران مقایسه میکردند. در بخش پنجم کتاب در نقایص، ضعفها ....... میگوید:« سازماندهی ما کامل نبود. در حرکت عجله می کردیم. به امر سازماندهی بهای لازم را نمیدادیم. چگونه می بایست بها می دادیم؟ روش این بود که وقت و فرصت کافی برای سازماندهی بگذاریم و در کار عجله نکرده........

اسلوب حل یک به یک مسائل چیزی است که باید آموخت و بکار بست. مخفی کردن 20 الی 30 رفیق در حالیکه هنوز واحدهای اولیه مستقر نشده است و خود را تثبیت نکرده بودند کار نادرستی بود.......

انضباط و برنامه ریزی تیمی وجود نداشت و برنامه معمولا «کلی» طرح میشدند و جزئیات برنامه مشخص نمیشد. ( توجه باید کرد که این حرفها را مبارزی بزرگ همچون حمید اشرف که آینده را دقیق میدیده و حروف را با ذره بین می خوانده، مینویسد)........

و ادامه میدهد«عدم انضباط نظامی در تیم رفیق اسکندر باعث شد که رفیق پویان از فرمان مسئول سر پیچی کند و در خانۀ تیمی نیروی هوائی بماند». اشرف کبیر در بخش ضعفهای ما کدام بودند؟ میگوید: «مهمترین ضعف ما بی تجربگی بود. ما بسیاری از رعایتها را میکردیم که لازم نبود و ضمنا بسیاری را رعایت نمیکردیم که لازم بود. این نیز مطلق به بی تجربگی ما ارتباط داشت. تجارب را فقط با حرکت و ضربه خوردن میتوانستیم بدست آوریم. این بهای حتمی را ما میبایست می پرداختیم». چند جملۀ بالا حرفهای حمید اشرف در کتاب گرانبهایش میباشد.

با توجه دقیق به این کتاب ارزشمند میتوان فهمید که در جابجائی از یک خیابان به خیابان دیگر در تهران و آنهم در دیکتاتوری که بمراتب کمتر از ولایت فقیه بود، چگونه باعث متلاشی شدن یک سازمان میشد. چگونه مجاهدین در تمامی لایه های اجتماعی از ایران تا آمریکا، استرالیا، اروپا عراق وجود دارد؟ و هر روز باید مورد بدترین افتراها و تهمت های افراد جدا شده، سایتها و نقاشها شود؟ آیا در ادبیات، حدودی برای «ننگ داشتن» نیز تعیین شده است یا نه؟ و مرزش مشخص است؟ بالفرض محال حتی اگر حدودی نیز برایش تعیین شده باشد مطمئنا نباید حتی ذره ای از ننگ ولایت فقیه را بر تن مالید.

سختیها، رنجها، شفافیت ها، فداها از اساسی ترین مشخصات برای عشق به مقاومت میباشد.

فرمولِ سایتها که ناشی از تفکراتِ نویسندگان ِ بلوگها، بدلیل «خانه نشینی و بی عملی» را اگر ضربدر دموکراسی غرب «بدلیل اقامتشان»را تقسیم بر «خدا یا بی خدائی - شاه یا بی شاهی» برای هویتشان بکنیم و سپس به «توان» دیکتاتوری رسانده که پول و سرمایه میدهد،«آیندۀ» بدست آمده در هنرمند! و روشنفکرِ! ایرانی، حاصلی است مجهولِ، که برابر است با مجهول بودن افکارشان.

هنوز روشنفکر ایرانی نتوانسته است غشائی از تفکر بسازد که مردم را احاطه کند تا ضربه پذیر نباشد. مردم فقط باید بر اراده مبارزه وصل شوند.

آنقدری که کشورهای قدرتمند برای استثمار مردم ایران جدیت بخرج میدهند از قبیل ساختن هنرمند و سیاست سازی، متفکر ایرانی حتی به شوخی نیز به فکر نجات مردم نیست این طبقه با بازی و بدون شناخت حرف میزنند. وقتیکه صداقت از بین رود، احساس نیز تغییر میکند. وقتیکه احساس تغییر کند کلمات نیز طعم خودشان را از دست میدهند، نقاشی ها بی معنی میشوند و فیلمها بی معنی میشوند.

در مقابلِ عظمت ِ ارادۀ مقاومت مردم ایران، ولایت فقیه به اندازه ارزنی هم نیست اما مجاهدین با هوشیاری کامل در تمام جهان توانستند یک سازماندهی منظم و توانا دست بزنند. بنابرین موضوعی که حائز اهمیت است مقاومت تا رسیدن به آزادی برای مردم میباشد. در آینده ای بسیار نزدیک ملت ایران در مداری دیگری از رشد قرار خواهند گرفت که هیچکس توانای مقابله با آنها را نخواهد داشت تا روز ِ رسیدن به آزادی کامل.

متفکران و روشنفکران ایرانی مشخص نیست از چند قرن به بیراهه زده اند و از بیخ راه را گم کرده اند. از بیخ. و چرا وقتی به آن دو راهی رسیدند، بیراهه را انتخاب کردند و نه راه اصلی و صحیح را؟ بیراهۀ طی شده دقیقا مانند تیری است که از کمان رها شده باشد که برای برگرداندنِ تیر به کمان یا بسیار محال است و یا اینکه انرژی بسیار احتیاج دارد. امروز شورای ملی مقاومت چنین مسئولیتی را بر دوش دارد تا «تفکر» در ایران را به نقطۀ آغازِ« دو راهی» برساند و سپس راه صحیح را از نو انتخاب کنند. کاری بسیار سخت.

سازمان مجاهدین خلق ایران وقتیکه از زندان آزاد شدند، هیچی نداشتند. حتی وقتی توده های مردم را سازماندهی میکرد، هیچ نداشت. در پاریس و سپس در عراق نیزهیچ نداشت. باز در پاریس و امروز نیز هیچ ندارد. بجز هوشیاری و تمرکز در ارادۀ مقاومت. که از ابتدا توسطِ بنیانگذار کبیرش محمد حنیف نژاد طراحی شد و سپس در مسعود رجوی جلوه ای خاص بخود گرفت. مسعود رجوی توانست، مقاومت را از «کلمه» ای در ادبیات، به «شئی» قابل دسترس برای همه تبدیل کند. امروز مقاومت کلمه ای خواندنی نیست بلکه لمس شدنی است. چنین مقاومتی باید همچون شیر به فرزندان ایران زمین خیره باشد. که هست.

از هنرمندان شهر اشرف:

که اشرف به این جانفشانی

پیامی دلیرانه دارد

خبر از گل سرخ خورشید

در ایوان این خانه دارد

برای خارج کردن سازمان مجاهدین از لیست شرم آور تروریستی در تظاهرات جمعه 26 اوت در واشنگتن دی.سی شرکت کرده و خواهان گنجاندن ولایت فقیه و جمهوری اسلامی در لیست تروریستی که شایسته آن میباشند، باشیم.

جمشید آشوغ 14.08.2011