۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

بیژن جزنی – چشمها: سه بُعدِ زندگی






















بُعد اول: قسمت اول -------------------------------------------------- بُعد اول:قسمت دوم





















بُعد دوم-------- -----------------------------------------------------------------------بُعد سوم




------------------------------------------------- زندگی

همانطور که در مقاله قبل نوشته شد، تابلوِ«زندگی» از بیژن جزنی، دارای «سه بُعد» میباشد که به ترتیب از سطحِ زیری شروع و به بالا ختم میشود. جزنی به عمد از زیر شروع کرد تا زن، در زیر بنا قرار گیرد که پایه و اساسِ زندگی بر روی او تولد یابد، انباشته شود و رشد کند. قدرتِ زنی همچون کوه، که بر روی زمین ریشه دوانده و گسترش یافته و در بالای تابلو«ارتفاع» پیدا میکند.

در این نوشته با کمک از فتوشاپ، بُعدها از یکدیگر جدا شده و در معرضِ دید قرار میگیرند. بدینطریق سعی میشود تا براحتی، درونِ این اثرِ هنری وارد شد.

بُعد اول در دو قسمت نشان داده میشود، قسمت اول: جزنی از دو رنگ استفاده کرده: با رنگ آبی که بصورت پراکنده در تابلو آمده و زیر بنا را میسازد، بدنِ زن آشکار است و با رنگِ نارنجی حدودش را تعیین کرده و بترتیب در سمتِ راستِ تابلو از بالا به پائین: زیر بازو، زیرِبغل، پهلوی پائینی، ران. در سمتِ چپِ تابلو از بالا به پائین: کمی از صورت، گردن، کتف و ران. قسمت دوم: پستانها و نوکِ آنها برنگِ سبزِ تیره، پائین تر و در دو طرفِ گردن کاملا مشخص هستند. از ترسیمِ چنین پیکری، بسیار واضح است که زنی با قدرت، نیرومند و استوار بر پردۀ زندگی قرار دارد. در بُعدِ دوم که باید از نیمرخ و سمتِ چپِ تابلو مشاهده شود، دقیقا برآمدگی شکمِ زن یا«حاملگی» در سمتِ راستِ تابلو ترسیم شده. قسمت پائین و سمت چپ تابلو، برآمدگی کبود رنگی وجود دارد که پستانِ زن را در دوران حاملگی کاملا مشخص میکند زیرا در این ماهها، بعضی از اندامِ ِ زن کبود میشوند. در بُعد سوم که آهوی کوچولو نمایان میشود، لحظۀ تولد را بنمایش میگذارد. در این بُعد، میتوان تمامی آهوها را یکی پس از دیگری قرار داد تا از این اثر هنری شگفت انگیز و جاودانه از «زن»، «تولد» و «زندگی» به کمال، لذت برد.

این اثر استثنائی و برجستۀ هنری در ابعاد و ادغامِ «شعور» در «خلاقیت» را، فقط میتوان با فیلمهائی از فدریکو فلینی، چارلی چاپلین، پی یر پائولو پازولینی، سرجو لئونه و استانلی کوبریک مقایسه کرد، در آثاری که هیچکدام از«فتو گرامها» در ادغامِ با هر«نُت» از موزیکِ متن در ذرات ِ «احساس» و ذراتِ «شعورِ» انسان، بدون دلیل نمیباشند.

«زندگی»، موضوعی را بطورِ مطلق آشکار میسازد که: مبارزان ایرانی تا چه حد، عشقِ به زندگی داشته و دارند. بنابرین بتنهائی میتواند هر گونه برچسب برعلیه مبارزان را کنار زده و ضامنِ حرکت آنها باشد. شهادت میدهد: هر گونه تهمت و توهین به آزادیخواهانِ ایرانی از سوی هر تفکری، بی پایه و اساس میباشد. تا وجدانِ بیدارِ بشریت بداند: که آنها فقط در جستجوی دوستی،عشق و صلح بوده اند. حتی اگر به زیر تانک کشیده شوند.

بعد از دیدن هر بُعد بطور جداگانه باید تمامی ابعاد را یکی بعد از دیگری روی همدیگر قرار داد تا تابلوِ زندگی، بطور کامل مشخص شود و بتوان از استعداد در هنرِ« عشقِ به انسان» جرعه ای را نوشید و سیراب شد.

جمشید آشوغ – 23.06.2011




















۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

بیژن جزنی- چشمها : بخش تکمیلی








مطالعۀ طولانی مدت کافی نبود که دو اثرِ هنریِ از بیژن جزنی تحت عناوین «زندگی» و «سیاهکل» را شناخت، دو اثری ارزنده، بغایت پیچیده و مشکل. میبایستی تفسیری نسبی از آنها در معرضِ دیدِ همگان، روی بلوگ قرار میگرفت تا حسِ کنجکاوی را بیشتر تحریک کند که بتوان بر اثرِ مطالعۀ مجددِ ودقیقتر یقین حاصل شود که: آری. شگفت انگیزترین و خارق العاده ترین اثرِهنری ایران که تعلق به بشریت دارد: «زن» است. اثریست از نبوغ و خلاقیتِ جزنی که در استثنائی ترین نمایش از شعورِ انسان، توانسته است در اثری تحسین انگیز، زندگی را در «زن» ترسیم کرده و بر روی پرده آورد. اثری بغایت مشکل، بغایت زیبا و ارزنده در جهانِ هنر. بعد از نقدِ پیشین در ششم ژوئن (ده روز پیش) که ماهها برایش وقت صرف شد، به مدت زمانِ بیشتری احتیاج بود که این اثرِ هنری بطورِ میلیمتری از زوایای مختلف بررسی شود تا قدرت راه یابی به عمقش پیدا شود. آری این تابلو: زن است و بهمین دلیل «زندگی» نام دارد. این اثرِ شگفت انگیز که دارای «سه بُعد» است را باید« دوبار» و بطور جداگانه، از «دو زاویه» مختلف بررسی کرد زیرا که تابلو را در «دو لایه» فکری ترسیم کرده و بر روی هم قرار داده است تا معنای «ادغام»، کامل شده و به کمال برسد و شاملِ «لایه زیر» که زن را تداعی میکند و «لایه بالا» زندگی را. لایه زیری که زن میباشد دارای «دو بُعد» است. نگاه کردن به این اثر هنری باید به طرزِ بخصوصی باشد. طرزِ دیدنِ تابلو باید دو بار و بدو شکل صورت پذیرد: 1 - بار اول که «بُعد اول» را میسازد باید در سمتِ چپِ تابلو یعنی روبروی گوزن ایستاد و بطورِ افقی، قسمت راستِ تابلو یا ضلعِ مقابل را نگاه کرد، دقیقا در جائی که «دُم ِ گوزن» تمام میشود و کمی بالاتر. نگاه کردن از این زاویه، «آبستن» بودنِ«زن» را نشان میدهد که برآمدگی شکم با رنگ «نارنجی برای پوست بدن» بزیبائی مشخص است. اگر از سمتِ راستِ تابلو به شمارش پاهای آهوها ی بزرگ پرداخته و به سمتِ چپِ تابلو رفت، مشاهده میشود که چهارمین پا، بطورِ مشخص بر روی یک «برآمدگی» تیره رنگ، پائین میاید که دقیقا « آبستن» بودن است. قرار دادنِ این «برآمدگی» در سمتِ چپِ تابلو برای بیننده میباشد، تا اولا: پیشنهادی باشد برای دیدنِ تابلو از این زاویه، دوما: که «حاملگی» به ذهن بیننده خطور کند. 2- بار دوم باید از پائین به بالا و از روبرو به تابلو نگاه کرد. اما اینبار باید دو قسمتِ تابلو را بطورِ تجسمی پاک کرده تا حذف شوند. بنابرین باید هر چهار آهو و قسمتِ سمتِ راستِ تابلو که برآمدگی شکم میباشد را پاک کرد. بعد از حذف این قسمتها «بُعد دوم» ظاهر میشود و توجه را به زنی جلب میکند که «دراز کشیده» و در انتظارِ تولدِ فرزندی است که باید متولد شود. این فرزند، دقیقا کوچکترین«آهوئی» است که بر روی« واژن» زن ایستاده که متولد شده و در انتظارِ آینده، چشم به پستانِ مادر دارد. دُم این آهوی کوچولو از عقب، و پایش رو به جلو، بر روی دو «رانِ» مادر قرار دارد تا پاهای باز شدۀ زن، تولدِ فرزند را بشارت دهد. جزنی برای تایئد این نظریه در جلوی پای سومِ گوزن شیاری قرار داده است که تفکیک کنندۀ بین قسمت بالائی و پائینی ران در زن میباشد. در قسمت بالای واژن از رنگِ «آبی آسمانی» استفاده شده، این رنگ، قسمتِ جلوی تمامِ سطحِ بدن را در بر میگیرد و از پائین تا بالای تابلو را بخود اختصاص داده است. رنگِ آبی آسمانی در بالا و در سمت راست و چپِ شاخِ گوزن به «دو» برآمدگی ختم میشوند که پستانها را نشان میدهد و در بخش بالاتر با رنگ سبزه تیره، نوکِ پستانها کاملا مشخص میشوند. همچنین در قسمت بالا و سمت راست تابلو یعنی پشتِ شاخِ گوزن، بازوی دستِ زن دیده میشود که از تابلو بیرون میرود. نوکِ شاخِ گوزن در بالا، به سمتِ گردنِ زن رفته است. گردنی«نارنجی رنگ» که با شیاری در بالاترین قسمتش از صورتِ زن که ترسیم نشده، جدا میباشد. در ترسیمِ واژن، بازو، زیربغل و گردن فقط از یک رنگِ نارنجیِ بطور مشخص استفاده شده است تا «حدود» و مسیرِ «بدنِ» زن را بنحو احسن طراحی و بنمایش گذارد. برای بُعد سوم: باید روبروی تابلو ایستاد و تمامش را بطور کامل «لذت» برد که «زن» با سینه های فراخ، بازوئی قدرتمند، رانی پرقدرت در مقابل چشم قرار دارد. و از تنومندی و شجاعتِ زن سخن میگوید که زندگی بر روی آن استوار است.

جمشید آشوغ 16.06.2011

۱۳۹۰ خرداد ۱۶, دوشنبه

بیژن جزنی - چشمها

















قسمت اول

در جهان ِ هنر، باید بسیار گشت و گذار کرد تا هنرمندی ارزنده را یافت. متاسفانه در دنیای امروز با کاری بسیار کوچک و حتی بی ارزش، آدمها را هنرمند خطاب میکنند. اما این مسئله، بدلیل فقدانِ روشنفکر و منتقد در جامعه ایرانی، محسوس تر است و بهمین دلیل کارهای هنری که اکثرشان بی ارزش هستند در کشورهای غربی ارزش گذاری میشوند و سپس مورد استفاده سایتها و قلم بدستان قرار میگیرد. کافیست به فستیوالها هنری نگاهی انداخت تا به سیاستِ ارزش گذاریهای دروغین پی برد. قلم بدستان همیشه و در همۀ زمینه ها (سیاسی، اجتماعی، هنری....) فاقدِ توان ِ« ارزش گذاری» بوده اند. در طبقۀ روشنفکر یا لااقل کسانی را که با این عنوان شناخته و خطاب میکنند به زحمات، ارزشها و نبوغِ ایرانی توجه ای ندارند و ظرافت ِ نبوغ را نمی بینند. امروز نیز آش آنقدر شور شده که هر قلم بدستی با پیشوند و پسوندِ «روشنفکر- متفکر»، طوری به ترسیمِ مبارزین میپردازد که فقط در فکرِ «تفنگ» هستند، شور و حال ِ زندگی را درک نمیکنند، از ظرافت و عشق نیز تهی میباشند.

هنرِ واقعی، بخشی از خلاقیت را در بر میگیرد که مشخصا و دقیقا باید منطبقِ بر «احساسِ انسان» باشد و نه منطبق بر «احساسِ آدمها». احساسِ انسان نیز از آغاز تا پایان بشریت در هر دورانی و هر سرزمینی غیر قابل تغییرند، اما احساسِ آدمها همیشه بستگی به دورانها، سرزمینها، آداب و معاشرتها دارد و کاملا قابل تغییرند و متفاوت جلوه میکنند. هنرِ بر گرفته از احساسِ آدمها را میتوان در هنرهای بومی مشاهده کرد که بیانگرِ یک دورانِ مشخص هستند تا عادات و رسوم را برای نسلهای بعدی نـَقل وانتقال دهند. این نوع هنرها نیز همیشه باید در زیرِ چترِ احساسِ انسانی قرار بگیرند در غیر اینصورت فاقدِ ارزش هنری میباشند. وقتیکه در ادبیاتِ هنری، از هنرِ «مردمی» و یا هنر برای«هنر» صحبت میشود بخاطر تشخیص ندادن ایندو «احساس» میباشد. هیچگاه نمیتوان و نباید هنر را تقسیم بندی کرد، فقط به یک شکل وجود دارد و نه بیشتر: احساسِ انسان، هنرِ انسان میباشد که بیانش احتیاج به استعداد دارد. ناتوانی در چنین تشخیصی، درک از هنر را پائین میاورد و ناچارأ تقسیم بندی میشود. در تقسیم بندیها نیز، هر فردی بعنوان هنرمند جایگاهی را برای خود پیدا کرده و از سفرۀ گشادِ هنر! تغذیه میکند.

در تائید از چنین نگرشی و برای درک از ظرافت وتعمقِ مبارزان ایرانی، شاهدانی بهتر و ارزنده تر از دو اثرِ هنری از بیژن جزنی وجود ندارند. همیشه زیبائیِ تابلوهای «زندگی» و «سیاهکل» انسان را جلب و افکار را بخودشان جذب میکنند. از مدتها پیش، نقد بر این دو اثرِ بزرگِ هنری آماده شده اما انتخاب ِ تیترِ مقاله و نفهمیدنِ «بریدگیِ» دستِ چپِ گوزن در تابلو سیاهکل، اتمامش را به تاخیر انداخته بود. زیرا که دستِ چپِ گوزن، نمیتوانست بدون دلیل«بریدگی» داشته باشد یا بهتر است گفته شود که هنرمندان، آثارشان را بدون دلیل خلق نمیکنند. بخصوص اگر مبارزی بزرگ، درونِ اثرِ هنری نهفته شده باشد که توانسته است ادغامِ «احساس – زندگی – مبارزه» را طوری ترسیم کند تا شورِ زندگی وعشق در مداری بسیار بالا در ارجحیت قرار گیرد و انتخابِ«نوعِ مبارزه» که از سوی حکومتِ وقت، تحمیل شده بود را اجتناب ناپذیر بداند. ایندو تابلو، ظریفترین و گویاترین تفکرِ مبارزِ ایرانی میباشند که نباید آنها را جداگانه مورد مطالعه قرار داد. هر اثر هنری سرشار از دلیل است که از احساساتِ خالقش، سر چشمه میگیرند.

در شرایطِ دیکتاتوری افسار گسیخته و اختناقِ سیاسی امروز، با تمامی کمبودها از قبیل دسترسی نداشتن به اصل ِ آثار و تماس نداشتن با افرادی که آنها را از نزدیک دیده و یا میشناسند، نقدشان را مشکل کرده اما باید این دو اثر هنری را در حدِ توان و بخصوص در چنین موقعِ مشخصی، تفسیری شایسته کرد. این نوشته، فقط به مطالعۀ تصاویر اینترنتی اکتفا کرده و مطمئنا بدون نقص نخواهد بود.

1 - تابلوِ زندگی: در این اثر، چهار چشمِ حضور دارند که بیانگرِ احساسِ درونی هنرمند در ایامِ مختلفِ زندگی اش میباشند و او را معرفی میکنند. حالتِ چشمها، متغییر بودنِ احساس را در دورانِ مختلفِ زندگی بازگو کرده است. آهوی کوچولو در سمت راست از «انتظار» میگوید و آهوی بعدی از«بازی و نشاط». آهوئی با سری خمیده بر گردنِ گوزن، از «عشقی بیکران و نگرانی» و گوزن از «تفکر به مبارزه و دلواپسی» در آینده میگوید. آهوی بزرگ و گوزن که بر روی هم ترسیم شده اند، «بدن»های مشخصی ندارند و با ظرافتی بی پایان در یکدیگر ادغام شده اند. اما حضورِ فقط «دو پا» درعقب، که از بدنهای ادغام شده بیرون میایند، بیانگرِ اتحاد و یکی بودن است که جلوه ای خاص به اثرِ هنری میبخشند.

2 - تابلو سیاهکل: دو چشم از چهار چشمی که در تابلوِ زندگی رویت شده بودند، بارِ دیگر در تابلو سیاهکلِ ظاهر میشوند. یکی از چشمها بر روی صورتِ گوزنی که استوار به پیش میرود، ترسیم شده است که دقیقا چشمِ زنی است با مژه های ظریف و بزرگ، پلکها و گونه ای آرایش شده، همان چشمی است که در آهوی«زندگی» با عشقِ بسیار بر گردن گوزن خم شده است.

چشمِ دوم که اطرافِ مردمکش از رنج «سرخ» گشته در کفِ دستِ راستِ گوزن قرار گرفته و چشمی است که در تابلوِ زندگی با احساس و عشقِ فراوان با طنازی، بحالت نوازش بر گردنِ گوزن خم شده است.

قسمت دوم

گوزنِ «زندگی» که چشمی متفکر به آینده داشته، وارد تابلو سیاهکل میشود و دلواپسی اش که در چشمانش نمایان بود را در دستِ چپِ حاملِ سلاح بنمایش میگذارد. یعنی که چشمِ گوزنِ زندگی، دست ِ چپِ گوزن در تابلو سیاهکل را میدیده و دلواپسانه در فکرش فرو رفته بود. خط هائی که روی دستِ چپ از کتف تا مچ قرار دارند، خطوطی برای بهتر ترسیم کردنِ اثرِ هنری نمیباشند بلکه خطوطِ فکری هستند و بهمین دلیل،«مستقیم» ترسیم شده اند تا در یک نقطه، بطورِ مشخص و قاطع بریده شوند تا قطع شدنِ دست، نمایانتر گردد. اما خطوطی که روی دستِ راست هستند برای بهتر جلوه دادنِ اثرِ هنری اند تا فرقی بنیادی و اساسی که بینِ هر«دو» دست وجود دارد را بطور کاملا واضح و مشخص، عریان سازند. قطع شدنِ خطوط ِ دستِ چپ یعنی دلواپسی هنرمند برای برداشتن سلاح، زیرا که با تفکرِ او همخوانی ندارد. اما دست راست که بریدگی ندارد، دقیقا امتدادِ تفکر و اراده جزنی را بیان میکند تا شعورش را در عرضه مبارزه عنوان کند. ترسیمِ چشمِ سرخ، از وجودِ راهی پر رنج، با مشقت، پر خطر خبر میدهد. فقط با گذر از چنین راهیست که میتوان به نورِ امید و روشنائیِ عشق رسید که در پشتِ دست بصورتِ تشعشعِ نور نمایان میشود . مسافت و حدِ فاصلۀ چشم، در گوزنِ زندگی تا دستِ چپِ گوزنِ سیاهکل، بار دیگر تحمیل نوع مبارزه از سوی حکومت است.

بنابرین چشمِ آهوی عاشق در تابلوِ زندگی به دو شکل، در تابلوِ سیاهکل ظاهر میشود یکی در دست راست گوزن و دیگری بر صورتِ گوزن.

حمله خفاشها در شبِ سیاه از بالا(حکومت) و از پشتِ سر(خیانت) به زنان(نیم تنه بالای گوزن) و به مردانِ(نیم تنه پائینی گوزن) مبارز، بار دیگر نشانگرِ تحمیلِ نوعِ مبارزۀ از سوی حکومتِ وقت است که راه دیگری را باز نگذاشته بود: برای زندگی.

بنا به همین دلیلِ مشخص، بلافاصله بعد از حملۀ خفاشها، حضورِ گوزنی تنومند، با شهامت و بی باک نمایان میگردد که تمامی تابلو را بخود اختصاص میدهد و خودش را بر بیننده غالب میکند. این گوزنِ افسانه ای، پیشنهادِ مبارزه را به بینندگان میرساند و به همین دلیل خودش را به آغوش مردم (بینندگان) میبرد زیرا که راه بسوی آنها منتهی میشود.

دلیلی که نباید این دو اثرِ ارزنده را تک- تک و جداگانه نقد کرد را، هنرمند در هر دو تابلو بازگو کرده است. بیژن جزنی در هر تابلو از «ادغام» به معنی «کمالِ» انسان حرف میزند. ادغامِ زن و مرد که در بدنهای آهو و گوزن در تابلوِ زندگی وجود دارد و «یکی شدنِ» زن و مرد در گوزنِ تنومندِ سیاهکل. بنابرین پیغامیست برای بیننده که به ادغامِ هر دو اثر، بپردازد تا روندِ فکری مبارز و مبارزه را درک کرده و آنرا مورد مطالعۀ دقیق قرار دهد. در تابلو «زندگی» هیچ اثری از مبارزه نیست اما اثریست مردمی زیرا که انسانیست. در تابلوِ «سیاهکل» نیز هیچ اثری از خشونت وجود ندارد اما اثریست مردمی زیرا که انسانیست. از مطالعۀ انترنتی تابلوها و حالتهای گوزن در هر دو اثر، چنین بر میاید که تابلوِ «زندگی»، زودتر از تابلوِ «سیاهکل» ترسیم شده باشد که با نگاهی به سیاهکل در تفکر بسر میبرد. بصورت ساده تر باید گفت: که از طراوت ِ تابلوِ زندگی، «زن» نمایان میشود و از تابلو سیاهکل در قدرتِ کوبندهِ پتکِ پای راست، «مرد» بیرون میاید.

بیژن جزنی که در ایندو اثرِ هنری، چندین دفعه انتخابِ اجباری نوعِ مبارزه را ترسیم کرده بود، دلیلش را چنین ترسیم کرده است:« اگر قرار باشد خمیده بر روی زانو راه رفت، بهتر است که تنومند- چابک، بر روی پاهای استوار و محکم همچون پُتکی کوبنده با ستاره ای در چشم، سر به آسمان سائید و رو بمردم دوان- دوان شد». این راهیست که امروز نیز برای مبارزین، صدق میکند و تا به امروز به این«مهم»، بنحو احسن گردن گذاشته اند و با چشمی سرخ و مملو از ستاره، سر به آسمان می سایند و نظاره گرِ قلم بدستانِ «خفاش صفت» هستند.

مهاتما گاندی گفته بود:درد من تنهایی نیست بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت , بی عرضگی را صبر , و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند می نامند.

اگر جمله را با کمی تغییر، مرور کرد خارج از ذوق نخواهد بود:

«درد ِ مردمِ ایران نیز، تنهائی و بی ارادگی نیست بلکه مرگِ متفکرانیست که گدائی را قناعت، بی عرضگی را صبر، و با تبسمی بر لب، حماقت را «تفکر» می نامند».

پس باید یقین داشت که شکستِ جامعه ایران بدلیل رکود و شکستِ روشنفکران است، کسانیکه که هیچ ایده ای «ندارند» اما فکر میکنند که «دارند».

جمشید آشوغ 06.06.2011