۱۳۹۰ خرداد ۱۶, دوشنبه

بیژن جزنی - چشمها

















قسمت اول

در جهان ِ هنر، باید بسیار گشت و گذار کرد تا هنرمندی ارزنده را یافت. متاسفانه در دنیای امروز با کاری بسیار کوچک و حتی بی ارزش، آدمها را هنرمند خطاب میکنند. اما این مسئله، بدلیل فقدانِ روشنفکر و منتقد در جامعه ایرانی، محسوس تر است و بهمین دلیل کارهای هنری که اکثرشان بی ارزش هستند در کشورهای غربی ارزش گذاری میشوند و سپس مورد استفاده سایتها و قلم بدستان قرار میگیرد. کافیست به فستیوالها هنری نگاهی انداخت تا به سیاستِ ارزش گذاریهای دروغین پی برد. قلم بدستان همیشه و در همۀ زمینه ها (سیاسی، اجتماعی، هنری....) فاقدِ توان ِ« ارزش گذاری» بوده اند. در طبقۀ روشنفکر یا لااقل کسانی را که با این عنوان شناخته و خطاب میکنند به زحمات، ارزشها و نبوغِ ایرانی توجه ای ندارند و ظرافت ِ نبوغ را نمی بینند. امروز نیز آش آنقدر شور شده که هر قلم بدستی با پیشوند و پسوندِ «روشنفکر- متفکر»، طوری به ترسیمِ مبارزین میپردازد که فقط در فکرِ «تفنگ» هستند، شور و حال ِ زندگی را درک نمیکنند، از ظرافت و عشق نیز تهی میباشند.

هنرِ واقعی، بخشی از خلاقیت را در بر میگیرد که مشخصا و دقیقا باید منطبقِ بر «احساسِ انسان» باشد و نه منطبق بر «احساسِ آدمها». احساسِ انسان نیز از آغاز تا پایان بشریت در هر دورانی و هر سرزمینی غیر قابل تغییرند، اما احساسِ آدمها همیشه بستگی به دورانها، سرزمینها، آداب و معاشرتها دارد و کاملا قابل تغییرند و متفاوت جلوه میکنند. هنرِ بر گرفته از احساسِ آدمها را میتوان در هنرهای بومی مشاهده کرد که بیانگرِ یک دورانِ مشخص هستند تا عادات و رسوم را برای نسلهای بعدی نـَقل وانتقال دهند. این نوع هنرها نیز همیشه باید در زیرِ چترِ احساسِ انسانی قرار بگیرند در غیر اینصورت فاقدِ ارزش هنری میباشند. وقتیکه در ادبیاتِ هنری، از هنرِ «مردمی» و یا هنر برای«هنر» صحبت میشود بخاطر تشخیص ندادن ایندو «احساس» میباشد. هیچگاه نمیتوان و نباید هنر را تقسیم بندی کرد، فقط به یک شکل وجود دارد و نه بیشتر: احساسِ انسان، هنرِ انسان میباشد که بیانش احتیاج به استعداد دارد. ناتوانی در چنین تشخیصی، درک از هنر را پائین میاورد و ناچارأ تقسیم بندی میشود. در تقسیم بندیها نیز، هر فردی بعنوان هنرمند جایگاهی را برای خود پیدا کرده و از سفرۀ گشادِ هنر! تغذیه میکند.

در تائید از چنین نگرشی و برای درک از ظرافت وتعمقِ مبارزان ایرانی، شاهدانی بهتر و ارزنده تر از دو اثرِ هنری از بیژن جزنی وجود ندارند. همیشه زیبائیِ تابلوهای «زندگی» و «سیاهکل» انسان را جلب و افکار را بخودشان جذب میکنند. از مدتها پیش، نقد بر این دو اثرِ بزرگِ هنری آماده شده اما انتخاب ِ تیترِ مقاله و نفهمیدنِ «بریدگیِ» دستِ چپِ گوزن در تابلو سیاهکل، اتمامش را به تاخیر انداخته بود. زیرا که دستِ چپِ گوزن، نمیتوانست بدون دلیل«بریدگی» داشته باشد یا بهتر است گفته شود که هنرمندان، آثارشان را بدون دلیل خلق نمیکنند. بخصوص اگر مبارزی بزرگ، درونِ اثرِ هنری نهفته شده باشد که توانسته است ادغامِ «احساس – زندگی – مبارزه» را طوری ترسیم کند تا شورِ زندگی وعشق در مداری بسیار بالا در ارجحیت قرار گیرد و انتخابِ«نوعِ مبارزه» که از سوی حکومتِ وقت، تحمیل شده بود را اجتناب ناپذیر بداند. ایندو تابلو، ظریفترین و گویاترین تفکرِ مبارزِ ایرانی میباشند که نباید آنها را جداگانه مورد مطالعه قرار داد. هر اثر هنری سرشار از دلیل است که از احساساتِ خالقش، سر چشمه میگیرند.

در شرایطِ دیکتاتوری افسار گسیخته و اختناقِ سیاسی امروز، با تمامی کمبودها از قبیل دسترسی نداشتن به اصل ِ آثار و تماس نداشتن با افرادی که آنها را از نزدیک دیده و یا میشناسند، نقدشان را مشکل کرده اما باید این دو اثر هنری را در حدِ توان و بخصوص در چنین موقعِ مشخصی، تفسیری شایسته کرد. این نوشته، فقط به مطالعۀ تصاویر اینترنتی اکتفا کرده و مطمئنا بدون نقص نخواهد بود.

1 - تابلوِ زندگی: در این اثر، چهار چشمِ حضور دارند که بیانگرِ احساسِ درونی هنرمند در ایامِ مختلفِ زندگی اش میباشند و او را معرفی میکنند. حالتِ چشمها، متغییر بودنِ احساس را در دورانِ مختلفِ زندگی بازگو کرده است. آهوی کوچولو در سمت راست از «انتظار» میگوید و آهوی بعدی از«بازی و نشاط». آهوئی با سری خمیده بر گردنِ گوزن، از «عشقی بیکران و نگرانی» و گوزن از «تفکر به مبارزه و دلواپسی» در آینده میگوید. آهوی بزرگ و گوزن که بر روی هم ترسیم شده اند، «بدن»های مشخصی ندارند و با ظرافتی بی پایان در یکدیگر ادغام شده اند. اما حضورِ فقط «دو پا» درعقب، که از بدنهای ادغام شده بیرون میایند، بیانگرِ اتحاد و یکی بودن است که جلوه ای خاص به اثرِ هنری میبخشند.

2 - تابلو سیاهکل: دو چشم از چهار چشمی که در تابلوِ زندگی رویت شده بودند، بارِ دیگر در تابلو سیاهکلِ ظاهر میشوند. یکی از چشمها بر روی صورتِ گوزنی که استوار به پیش میرود، ترسیم شده است که دقیقا چشمِ زنی است با مژه های ظریف و بزرگ، پلکها و گونه ای آرایش شده، همان چشمی است که در آهوی«زندگی» با عشقِ بسیار بر گردن گوزن خم شده است.

چشمِ دوم که اطرافِ مردمکش از رنج «سرخ» گشته در کفِ دستِ راستِ گوزن قرار گرفته و چشمی است که در تابلوِ زندگی با احساس و عشقِ فراوان با طنازی، بحالت نوازش بر گردنِ گوزن خم شده است.

قسمت دوم

گوزنِ «زندگی» که چشمی متفکر به آینده داشته، وارد تابلو سیاهکل میشود و دلواپسی اش که در چشمانش نمایان بود را در دستِ چپِ حاملِ سلاح بنمایش میگذارد. یعنی که چشمِ گوزنِ زندگی، دست ِ چپِ گوزن در تابلو سیاهکل را میدیده و دلواپسانه در فکرش فرو رفته بود. خط هائی که روی دستِ چپ از کتف تا مچ قرار دارند، خطوطی برای بهتر ترسیم کردنِ اثرِ هنری نمیباشند بلکه خطوطِ فکری هستند و بهمین دلیل،«مستقیم» ترسیم شده اند تا در یک نقطه، بطورِ مشخص و قاطع بریده شوند تا قطع شدنِ دست، نمایانتر گردد. اما خطوطی که روی دستِ راست هستند برای بهتر جلوه دادنِ اثرِ هنری اند تا فرقی بنیادی و اساسی که بینِ هر«دو» دست وجود دارد را بطور کاملا واضح و مشخص، عریان سازند. قطع شدنِ خطوط ِ دستِ چپ یعنی دلواپسی هنرمند برای برداشتن سلاح، زیرا که با تفکرِ او همخوانی ندارد. اما دست راست که بریدگی ندارد، دقیقا امتدادِ تفکر و اراده جزنی را بیان میکند تا شعورش را در عرضه مبارزه عنوان کند. ترسیمِ چشمِ سرخ، از وجودِ راهی پر رنج، با مشقت، پر خطر خبر میدهد. فقط با گذر از چنین راهیست که میتوان به نورِ امید و روشنائیِ عشق رسید که در پشتِ دست بصورتِ تشعشعِ نور نمایان میشود . مسافت و حدِ فاصلۀ چشم، در گوزنِ زندگی تا دستِ چپِ گوزنِ سیاهکل، بار دیگر تحمیل نوع مبارزه از سوی حکومت است.

بنابرین چشمِ آهوی عاشق در تابلوِ زندگی به دو شکل، در تابلوِ سیاهکل ظاهر میشود یکی در دست راست گوزن و دیگری بر صورتِ گوزن.

حمله خفاشها در شبِ سیاه از بالا(حکومت) و از پشتِ سر(خیانت) به زنان(نیم تنه بالای گوزن) و به مردانِ(نیم تنه پائینی گوزن) مبارز، بار دیگر نشانگرِ تحمیلِ نوعِ مبارزۀ از سوی حکومتِ وقت است که راه دیگری را باز نگذاشته بود: برای زندگی.

بنا به همین دلیلِ مشخص، بلافاصله بعد از حملۀ خفاشها، حضورِ گوزنی تنومند، با شهامت و بی باک نمایان میگردد که تمامی تابلو را بخود اختصاص میدهد و خودش را بر بیننده غالب میکند. این گوزنِ افسانه ای، پیشنهادِ مبارزه را به بینندگان میرساند و به همین دلیل خودش را به آغوش مردم (بینندگان) میبرد زیرا که راه بسوی آنها منتهی میشود.

دلیلی که نباید این دو اثرِ ارزنده را تک- تک و جداگانه نقد کرد را، هنرمند در هر دو تابلو بازگو کرده است. بیژن جزنی در هر تابلو از «ادغام» به معنی «کمالِ» انسان حرف میزند. ادغامِ زن و مرد که در بدنهای آهو و گوزن در تابلوِ زندگی وجود دارد و «یکی شدنِ» زن و مرد در گوزنِ تنومندِ سیاهکل. بنابرین پیغامیست برای بیننده که به ادغامِ هر دو اثر، بپردازد تا روندِ فکری مبارز و مبارزه را درک کرده و آنرا مورد مطالعۀ دقیق قرار دهد. در تابلو «زندگی» هیچ اثری از مبارزه نیست اما اثریست مردمی زیرا که انسانیست. در تابلوِ «سیاهکل» نیز هیچ اثری از خشونت وجود ندارد اما اثریست مردمی زیرا که انسانیست. از مطالعۀ انترنتی تابلوها و حالتهای گوزن در هر دو اثر، چنین بر میاید که تابلوِ «زندگی»، زودتر از تابلوِ «سیاهکل» ترسیم شده باشد که با نگاهی به سیاهکل در تفکر بسر میبرد. بصورت ساده تر باید گفت: که از طراوت ِ تابلوِ زندگی، «زن» نمایان میشود و از تابلو سیاهکل در قدرتِ کوبندهِ پتکِ پای راست، «مرد» بیرون میاید.

بیژن جزنی که در ایندو اثرِ هنری، چندین دفعه انتخابِ اجباری نوعِ مبارزه را ترسیم کرده بود، دلیلش را چنین ترسیم کرده است:« اگر قرار باشد خمیده بر روی زانو راه رفت، بهتر است که تنومند- چابک، بر روی پاهای استوار و محکم همچون پُتکی کوبنده با ستاره ای در چشم، سر به آسمان سائید و رو بمردم دوان- دوان شد». این راهیست که امروز نیز برای مبارزین، صدق میکند و تا به امروز به این«مهم»، بنحو احسن گردن گذاشته اند و با چشمی سرخ و مملو از ستاره، سر به آسمان می سایند و نظاره گرِ قلم بدستانِ «خفاش صفت» هستند.

مهاتما گاندی گفته بود:درد من تنهایی نیست بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت , بی عرضگی را صبر , و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند می نامند.

اگر جمله را با کمی تغییر، مرور کرد خارج از ذوق نخواهد بود:

«درد ِ مردمِ ایران نیز، تنهائی و بی ارادگی نیست بلکه مرگِ متفکرانیست که گدائی را قناعت، بی عرضگی را صبر، و با تبسمی بر لب، حماقت را «تفکر» می نامند».

پس باید یقین داشت که شکستِ جامعه ایران بدلیل رکود و شکستِ روشنفکران است، کسانیکه که هیچ ایده ای «ندارند» اما فکر میکنند که «دارند».

جمشید آشوغ 06.06.2011

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر