قسمت اول
در ادبیات سه دهۀ اخیر بطور مکرر آمده است: هر
موضوع و یا فردی به ولایت فقیه آغشته شود، «بور» خواهد شد. و چنین نیز شد. «ذره
قانون» پیش از اینکه به ایده ای نزدیک باشد، شبیه به سیلی محکمی است و خاطرۀ مصدق
بزرگ را به یاد میاورد که توانست در دادگاه لاهه، چرچیل های انگلیسی را شکست دهد. «ذره
قانون»، پیروزی انسان است بر دولت های ناسالم و یا سیلی ملتی بر دولتی. حکم دادگاه
در کشورهائی که قانون وجود داشته باشد نتیجۀ ارادۀ ملتش است و نه دولت. در چنین
ذره ای، ارادۀ مردمِ «آمریکا – ایران» همدیگر را میابند و بیانگرِ تضادِ عمیق آنها
با جملات زشتِ آخوند خامنه ای و ملاهایش میباشد که مردم آمریکا را بی فرهنگ میدانند.
هیچ موضوعی بهتر از «قانون» نمیتواند «حقوق ملت»ها
را به چنگ آورد بشرطی که عده ای مصمم و سازمانیافته بدنبالش باشند. بهمین دلیل
همیشه مبارزان ایرانی سعی در «قانونی» کردن مبارزاتشان بوده اند. خاندان پهلوی و
سپس ولایت فقیه در بی «قانونی» مطلق توانستند به تیرباران مردم بیگناه بپردازند.
«کلمه» و «جملات» در سقوط و یا رشد یک ملت جایگاه بخصوصی دارند. وقتیکه شاه ایران،
کلمات و پیشنهادات دکتر محمد مصدق را رد کرد به قدمهای ولایت فقیه برای ورود به
ایران شتاب بخشید. مسئولیت سقوطِ امروزِ ایران را باید در خاندان پهلوی یافت زیرا
که فاقدِ درکِ جملاتِ مصدق بودند. بعد از کودتای 28 مرداد و عبور از آن، محمد حنیف
نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان برای جلوگیری از تکرار تاریخی تلخ، به اهمیت
یک جمله پی میبرند که «باید سازمانی منسجم» داشت. بنابرین سازماندهی را در راس کار
قرار دادند. زیرا که پیروزی مصدق در دادگاه و سپس شکستش، بدلیل فقدان سازمانی
منسجم بود. پیروزی امروز مقاومت نتیجۀ جوابِ منفی شاه به پیشنهاداتِ مصدق و نتیجۀ
عملِ مثبتِ بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق میباشد. اما با وجود چنین مسائل تاریخی
باید به شناختِ طبیعتِ سرمایه و بخصوص طبیعتِ قانون پرداخت. با مطالعۀ مطالبِ قرن
گذشتۀ ایران در مورد «سرمایه» کاملا مشهود است که استفاده از واژۀ سرمایه، اولا
بدونِ درک از قانون(بطور عام و یا قانون حاکم بر سرمایه) صورت گرفته و دوما اینکه
اساسی ترین مشخصۀ سرمایه را «پول» تلقی کرده اند (که موضوعِ تدریس در دانشگاه است)،
بهمین دلیل شیخهای کشورهای حومۀ خلیج فارس را سرمایه دار و یا از نوع وابسته تلقی
میکنند در حالیکه آخرین و ضعیفترین حلقۀ سرمایه «پول» است. شاخص ترین سرشت سرمایه(که
موضوعِ مورد توجه مردم است) قدرت تصمیم و سپس قدرت عملش است که بر اساس تشخیص دقیق
روانشناسانه از مردم میباشد که در ادغامی جهنمی از -«حس بینائی» در «حس شنوائی»-
به نتیجۀ مثبتِ دلخواه میرسد. سرمایه درک کرده است که حس بینائی بسیار ضعیفتر از
حس شنوائی است بهمین دلیل در موقع قصابی (که دیده میشود) کردن مردم عراق، فریاد
دموکراسی(حس شنوائی) راه میندازند. مردم جهان میبینند اما درک نمیکنند زیرا مات و
مبهوتِ کلمه دموکراسی(شنیدن) میشوند و سکوت اختیار میکنند. باید یقین داشت که در
ذات سرمایه، دموکراسی و آزادی وجود ندارد و در هر مکانی که صدایش را برای ایندو
مقوله بلند کرده است، «ذبحِ» مردمی در
دستور کارش قرار دارد. اما برای منافعش یا باید به قانون احترام بگذارد و یا از آن
فرار کند. یورش و ظلمِ سرمایه به دولتها و بنابرین به کشورهائیست که بوئی از
«قانون» را احساس نکرده اند و «بی قانونی» بیداد میکند. با توجه به روند جهان در
دو دهۀ گذشته، شاهدِ کوچِ سرمایه به کشورهائی هستیم که ذره ای قانون در دفاع از
زحمتکشان وجود ندارد مانند چین و پاکستان و....... در کشورهای غربی، که مستقیما در
زیر پای سرمایه میباشند مشخصا بدلیل وجود قانون، «یورش و هجوم» به طبقات زحمتکش
کمتر حس میشود. به کلام بسیار ساده:«فقط قانون میتواند سرمایه را به زانو در آورد».
قسمت دوم
کسانیکه بطور علمی به مسائل میپردازند در جائیکه
«ذره ای قانون» وجود داشته باشد به آن اکتفا و معتقد شده و پیروزیها نیز فقط مدیون
اراده، هوشیاری آنها میباشد و نه لطف دیگران. اما بر خلاف چنین امری کسانی هستند
که اصلا به «ذره ای از قانون» اعتقاد نداشته و جامعه را به ورطه سقوط میبرند دقیقا
مانند ولایت فقیه. هوشیاری، درایت و خلاقیت زنان و مردانی که مال و جان خودشان را
در پناه «ذره ای قانون» فدا کرده اند فقط از یک موضوع نشات گرفته است: بطور یقین میداستند
که قانون «ذره» را نمیشناسد یا بطور کمال وجود دارد و یا اصلا وجود ندارد. اعتقاد و
ایمان داشتن به انسانهائی که به «ذره» معتقد بودند و آنرا جستجو کردند و در نهایت
یافتند، یک وظیفه ملی و انسانی است. که در روندِ احقاقِ حقوقِ مردمِ ایران بسیار
آموزنده میباشد. کوه ها و اقیانوسها نیز بر جای ثابت هستند بدلیل اینکه طبیعت،«ذره
ای از قانون»ش را خدشه دار نمیکند. احساسِ طبیعت، بخاطر داشتنِ اعتقادِ عمیق به
همین مقدار از قانون، باعث میشود تا کوهها از جا نجنبند.
نباید فقط به اسطوره های افسانه ای اندیشید که در
تاریخ نبودند و یا اگر هم وجود داشته اند قرنهاست که از خاطرات پاک گشته اند در
حالیکه زیباترین پدیده ها در مقابل چشم قرار دارند. بقول فیلسوفی که گفته بود« من
شعر را بلد نیستم اما اگر متن را برایم بخوانند میدانم که شعر است یا نه». رشدِ
تفکر و شکوفائیِ احساس در «ذره ای قانون» نهفته شده است.
شاید خط سرخی بسیار قاطع و مشخص بطور دقیقتری به
این مقاله کمک کند. «قانون زندگی» و «قانون مرگ». انسان در کمتر از لحظه ای، از
قانون زندگی با معیاری مشخص و معلوم به قانون مرگ با معیاری غیر مشخص و مجهول وارد
میشود. اما تا وقتیکه قانون زندگی شاملِ حالش میشود هر لحظه میتواند خودش را
بشناسد ولی بمحض اینکه به آنطرف خط میرود و به قانون مرگ میرسد تمامی امکاناتش
ناپدید میشوند. دقیقا بهمین دلیل است که ولایت فقیه تا روز سی خرداد سال شصت مهلت
داشت خودش را نجات دهد اما با عبور از آن لحظۀ حساس، وارد قانونمندی مرگش شد.
بنابرین جمله« اگر ذره ای قانون باشد، پیروزی
حتمی است» از تفکر و خلاقیتی ستودنی یاد میکند. برای رسیدن به چنین جمله ای، مسیری
بسیار دشوار و طاقت فرسا با شفافیت و صداقت کامل طی شد و حکایت از تکاملِ ارادۀ
مردمی را دارد که برای رهائی از ولایت فقیه از هیچ کوششی دریغ نکرده است. و نمایانگر
بی گناهی ملتی سرفراز میباشد. کوهِ مقاومتِ مردم در سی وسه سال گذشته لحظه به لحظه
توسط زنان و مردان ایرانی با سوزن تراشیده شده است و هر نتیجه ای که بدست آید فقط
بدلیل تلاشهای بی وقفه و خستگی ناپذیرشان میباشد و نه لطفی و نه ابهامی تا به
امروز. برای فردا؟ در فردا می اندیشیم. در فردا نیز باید قوانین را شناخت. نه
قانون رایج در جامعۀ فردا، بلکه قوانینِ شناختِ«قانون» را.
تبریک به مجاهدین، اشرف و بخصوص شورای ملی
مقاومت که در ائتلافی سی و سه ساله با هویتی استوار و تجربۀ گرانبها، که بدون شک
جایگزینی نمیتواند داشته باشد، با شفافیت و عشق کامل به حقوق انسان، تمامی راه ها
را بر اساس «قوانین رایجِ» دنیای امروز طی میکنند.
جمله ای بسیار آشنا در علم فیزیک:«تکیه گاهی
بدهید تا زمین را جابجا کنم». جمله ای بسیار آشنا در علم حقوق و انسانیت:«ذره ای
قانون بدهید تا زمین، بدنبال حقوق مردم ایران جابجا شود».
جمشید آشوغ
29.09.2012
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر